سرویس طلایی که بالاخره خریده شد..
از اولی که من و وحید با همدیگه عقد کردیم، کادوی عروسی عمه و بابای وحید به "من"، که شب عروسی قرار هست بهم بدن، قرار بود که یه سرویس طلا باشه...
این سرویس طلا، کللللی ماجرا واسه خودش داشت تا خریده بشه..
بار اول که عمه و باباجون خودشون دو تا رفته بودن یه سرویس از بازار زرگرهای روبه روی شاهچراغ خریده بودن!..
اما راستش رو بخواید بدونید، اون سرویس اصلا به دلم نبود و دوستش نداشتم
یه بار که با وحید صحبت می کردیم، نمی دونم وحید از کجای صحبت هام اینو فهمیده بود و متوجه شده بود که من این سرویسی که عمه اینا خریدن رو دوست ندارم!..بعد هم یه جوری اینو به مامانش رسونده بود که این سرویس به سلیقه مریم نیست..
هرچند من برام اصلا این مطرح نبود که بخواد به عمه اینا گفته بشه..اخه برای من فقط مهم این بود که عمه و بابا جون با ذوق و علاقه شون اونو برامون گرفته بودن و به قول معروف دندون اسب پیش کشی رو که نباید شمرد!
اما عمه جونم از اون جایی که یه تیکه ماه هست و یه پارچه خانوم، با لبخند و بدون اینکه ذره ای بخواد ناراحت بشه، به من گفت مریم جان عمه معذرت می خوام! من هیچوقت دختر جوون نداشتم تا حواسم باشه که شاید این به سلیقه شما سازگار نباشه..حالا اشکال نداره، خودت و وحید برید یه سرویس دیگه انتخاب کنید و بخرید..نهایتش اینو می ذاریم واسه زن سعید!
اون سری که عروسی عقب افتاد، چون تا آخرش هاش من دانشگاه بودم، انتخاب و خریدن سرویس طلا، موکول شده بود به دقیقه نود!!!...تا اینکه عموجون فوت شدن و عروسی عقب افتاد و دیگه کلا خریدن سرویس هم تو اون اعصاب خوردی ها، به فراموشی سپرده شد..
این سری که من و وحید رفتیم تهران، قرار بود تهران سرویسم رو انتخاب کنم، که فقط دو شب واسه خرید رفتیم بیرون که اونم من به وحید گفتم، دوست ندارم عجله ای انتخاب کنم..
تا اینکه بالاخره دیروز عصر، دل رو به دریا زدم و این سرویس انتخاب شد..
با وجودی که ظریف نیست و اتفاقا گنده منده اس!!!!..نمی دونم چرا یهو با نگاه اول به دلم نشست و دیگه گفتم همینو می خوام!..ترکیب طلای سفید و زردش رو دوست دارم..
عکسش تو پست بعدی!