بدون عنوان
سلام نی نی کوچولوی نازنازی من..
امروز که این پست رو واسه فرشته نازنینم می نویسم،من و بابایی شما هنوز عقد هستیم،و قراره که ای شالله عید نوروز،بریم زیر یه سقف..حس کردم خیلی دلم هوای اینو کرده که یه بار فینگیلی فسقلی مو ببینم و بغلش کنم..شاید باورت نشه،اما بعضی شب ها خوابت رو می بینم..
حتی یه بار خواب دیدم که دارم بهت شیر می دم
به خاطر همین امروز تصمیم گرفتم که از همین الان،این خونه کوچولو رو واست درست کنم،تا تو فندقی من،از قبل از ازدواج،همراه مامان و باباییت باشی..
راستش باباییت،در این مورد یه کوچولو بدجنسهآخه به من می گه، مریمی،چند سال وقت لازم داریم تا بتونیم واسه بچه دار شدن آماده بشیم..بهتره که چند سال اول زندگی مون،واسه خودمون وقت بذاریم و به اصطلاح با همدیگه خوش باشیم..بعدش با آرامش و در شرایطی که دوتامون امادگی شو داشته باشیم و شرایط زندگی مون هم محیا تر شده باشه،به بچه دار شدن فکر کنیم.
شاید باباییت یه کم حق داشته باشه،آخه درس هاش یه کوچولو سنگینه و حتما دلش می خواد پدر شدنش رو در شرایطی که کاملا همه وقتش برای شما باشه،ببینه،وگرنه نه اینکه فکر کنی باباییت برای دیدن شما مشتاق نیست..
اما تو اصلا نگران نباش کولوچه من...اگر من مامان مریمت هستم،که تو رو زودی از جمع فرشته های آسمونی جدا می کنم و مهمون آغوش گرم خودمون...
دووووستت دارم کوچولوی من....الان اون بالا،کنار فرشته ها،حسابی مراقب خودت باش تا ما عید عروسی کنیم و بعدش من شروع کنم به پیاده روی کردن روی مخ باباییت